آنجا همه شیر و انگبین است
این جا بنگر که همچنین است
ساقی غلمان ماه روی اند
شیر و می و شهد و حور عین است
از مجلس ما اگر درآیی
بینی که بهشت راستین است
ما را مشمر ز خودپرستان
شک ممتنع از پی یقین است
آن قوم که برفکندگان اند
آن شیوه برون از آن و این است
خودبینی و خود پرستی یار
این هر دو خلاف شرع و دین است
هر کو در نام و ننگ بربست
با حور بهشت همنشین است
ایمن نیی از فرشته نفس
تا لشکر دیو در کمین است
فی الوقت ز ملک مصر خوش تر
آن را که شکر لبی قرین است
بر معتقد نزاری مست
نفرین چه کنی که آفرین است
از عین یقین خبر ندارند
آن را خیال پیش بین است
فی الجمله خلاف در میانه
از غایت حقد و بغض و کین است